قاصد روزان ابري دارو گکي مي رسد بارانخشک آمد کشتگاه مندر جوار کشت همسايهگرچه ميگويند: «ميگريند روي ساحل نزديک سوگواران در ميان سوگواران»قاصد روزان ابري، داروگ، کي ميرسد باران؟بر بساطي که بساطي نيستدر درون کومه تاريک من که ذرهاي با آن نشاطي نيستو جدار دندههاي ني به ديوار اتاقم دارد از خشکيش ميترکد- چون دل ياران که در هجران ياران-قاصد روزان ابري، داروگ، کي ميرسد باران؟
رضوانه جان زيبا بود بابيت آخرت كاملا موافقم مي دانم كه تو به حرف ها ي من مي خندي
وقتي هجوم اشك ديدگان را تر كرد
وقتي نگاه منتظرم به صفحه گوشي ام خيره ماند
اشكالي ندارد تو هر جور راحتي عمل كن توقعي از تو ندارم