سلام عزيزم
رضوانه با كلي بدبختي و رياضت يه شعر از خودم در وكردم!!
حالا برات مي نويسمش اشتباهاتش رو بگو بهم ممنون...
پنجره را باز نکن
چه مي خواهي ببيني؟!
سياهي ابرها يا پژمردگي گل سرخ را؟!
پشت اين پنجره شهري است
که در آن پرنده هاي عاشق مي ميرند
بگذار خيال شبهاي مهتابي ذهن خراب نشود
که در آن قلب ها از سنگ است
و عشق بر سر مزار عاشق فاتحه مي خواند