داشتم راه میرفتم و مثل همیشه گوشی به دست بودم
که یهو بارون گرفت....
یاد این ترانه افتادم
.
.
.
باران می بارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهم مانده چشمت شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره
اشک چشمم
میچکد با نم نم باران
به دامن گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
این کلام آخرین است
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
..................
نوشته شده در یکشنبه 89/1/29| ساعت
4:50 عصر| توسط سارا| نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |